اشتراک در عین تناقض
- ۰ نظر
- ۱۸ آذر ۹۳ ، ۲۱:۰۷
می گن ک خدا گر زحکمت ببندد دری، ز رحمت گشاید در دیگری
در اربعین امسال ما رو خدا بسته اونم یه قفل محکم روش
درسته ک لیاقت نداشتم و....
اما
منتظر در رحمت خدام...
خداییش انتظار زیادیه؟؟
--------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن1: در خیالم تا ضریحت را مجسم میکنم
موجبات روضه را در خود فراهم میکنم
دوستانم راهی کرب و بلا هستند و من
همچنان دارم فقط قافیه سرهم میکنم
پ.ن2:التماس دعا
در نام رقیه فاطمه پنهان است
از این دو یکی جان و یکی جانان است
در روی کبود این دو پیداست خدا
آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است
------------------------------------------------
پ.ن1: چقدر برای سه ساله ات گرفته خودش را … دلـــــــم …
دو روز پیش در صف گرفتن ویزا برای اربعین...
--------------------------------------------------------------------------
پ.ن1: اِمـــشـَــــب مــــے خـــــوام بــِــشـــیـــنـَـــم اَز آرزوهــــام بـِــنـِـــــویـــسـَـــــم . . .
بــــــــــہ نـــــــامِ خــُـــــــــدا
کربلا....
تـــَــــمـــــــــــام .
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺿﻤﺎﯾﺮ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺑﺒﺮ ؛
ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﻦ ... ﻣﻦ ... ﻣﻦ ...
ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﭘﺲ ﺑﻘﯿﻪ ﭼﻪ ﺷﺪﻧﺪ ؟!
ﮔﻔﺘﻢ : ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﻭ" ﻣﻦ" ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻡ .......
ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ (ﻉ)
ﺗﺮﺳﻢ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﺮ ﺩﻟﻢ ...
اللهم ارزقنا زیارت الحسین علیه السلام
دیروز به طور کاملا اتفاقی رفتم جلسه اولیا پیش دبستان و دبستانی که مدیرش معلم اول دبستانم بود. حالا چرا و چجور رفتم قصه داره...
بسی یاد خاطرات دبستان افتادم.... حیف اون زمان.....
دم اونی که باعث شد ما بریم اونجا گرم!
یه سری به اون کسایی که مدیونشونین بزنین تو این دوره بی مرامی...
----------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن1: عکس ایوان نجف را ندهید بیمارم .....
تا که قول یک حرم را ندهید بیمارم .....
نکند پای پیاده نشود قسمت من (سمت حرم) .....
به خدا کرب و بلایم ندهید بیمارم ...
شتلق... جوری می زند که گوشت تا نیم ساعت زنگ می زند؛ همان لحظه به احترام بزرگتریش راهت رو می کشی و می ری و با ودت عهد می بندی دیگه اسمشو نبری. به خانه که می رسی شماره اش را پاک می کنی و دوتا بارش می کنی. امروز اعلامیه ترحیم جوانی ناکام توجهت را جلب می کندو خودش است همان که دو سال قبل خوابوند تو گوشت. به قصه آن تو گوشی فک می کنی. آن روز به یه پیرمرد حرف تندی زدی و توهین کردی چون باهات اختلاف نظر داشت رفیقت هم نه گذاشت و نه برداشت؛ شتلق... می بینی آن روز حق داشته اما رفیقت دیگر نیست که بهش بگویی حق داشت...
-------------------------------------------------------------------
پ.ن1: همیشه طوری برخورد کن که شاید دیگه طرفتو نبینی. حالا یا تو یا طرف...
پ.ن2: ر.ک پی نوشت 2 پست قبلی
سرش را می اندازد و می رود. وقتی که دور می شود صدایی یواش و آرام به گوشت می رسد که از میان کلماتش خداحافظ را می شنوی... تنها رهسپار خانه می شوی، تنهای تنهای تنها. گویا مسیر ده برابر شده. یاد روزی می افتی که به خاطرش 2 ساعت منتظر موندی؛ یاد روزی ک به خاطرش توی سرما تا کجاها رفتی؛ یاد روزی که حوصلش سر رفته بود و کاراتو ول کردی تا باهاش اس ام اس بازی کردی؛ یاد امروز که به خاطر این که با ماشین یکی بره، تنهات گذاشت و با خداحافظی خوشحالت کرد...
یاد اون روزایی که فک می کردیم رفیق داریم و تنها نیستیم به خیر...
------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن1: در انتخاب رفقاتون دقت کنین که فلانا خلیلا آخرتتون نشه
پ.ن1: از آقای شاه غلام تقاضا می شود قصه را نخوانند و چناچه خواندند زیاد درموردش فک نکنند!!!!
دیروز:
دستش سرد است، دستش را مابین دست هایم قرار می دهم ک گرم شود؛ اما متوجه می شوم ک سرد تر از دستانش، گوش هایش است. دستم را روی گوش هایش می گذارم. باران نمناکی می آید. کلاهی روی سرش می گذارم ک خوشش نمی آد و پسش می زند. شالی به دور سرش می پیچم تا گوش هایش را بگیرد گویی از این بدش نمی آید؛ حتما بدش نمی آید که سالیان سال شال دستش ماند! خیالم از گرم بودنش راحت می شود....
امروز:
دستم را که به دستش نزدیک می کنم دستش را پس می کشد و می گوید: دستت سرده، چروک هم هس. به دست هایم می نگرم؛ دستم سرد است اما نه به سردی برخورد او، چروکیده شده ام اما نه به چروکیدگی قلب او...
--------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن1: قدر پدر مادرامونو بدونیم
پ.ن2: تامل، تحمل عنوان مطالبی است که امیدوارم معنی عنوان گویای همه چیز باشه