کـــوتــــــ....ـــاه نامه

نوشته هایی از دل و چون عمر، کوتاه

کـــوتــــــ....ـــاه نامه

نوشته هایی از دل و چون عمر، کوتاه

کـــوتــــــ....ـــاه نامه را می توان دوجور معنا کرد:

معنی اول کوتاه نامه است به معنی نامه ای که متن آن کوتاه است. معنی دوم کوت آه نامه است که به معنی انباشته کردن و توده آه نامه هاست

کــوتــــ....ـــاه نامه هم کوتاه نامه است هم کوت آه نامه



آخرین نامه ها
آخرین پاسخنامه ها
فرستندگان
عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

۵۸ مطلب توسط «عمار» ثبت شده است

بسم الله

پرده اول:

«معلم» وارد می شود: بچه ها قراره «آقا معلم» امشب بیاد اینجا و مقاله هاتون رو بخونه و روش نظر بده

رنگ از چهره بچه ها می پرد. با تعاریفی که از «آقا معلم» شنیده اند خوب میدانند که هیچ ایراد کوچک و بزرگی از چشمش دور نمی ماند. خوب می دانند که حتی اگر جزئی ترین نقصی در کار باشد انتقادات تیز و کوبنده «آقا معلم» بر سرشان خراب می شود.

اما«معلم» که آشنایی چندین ساله با «آقا معلم» دارد با خنده می گوید: شاید چهرشون خیلی جدی باشه ولی انقدر هم که شما فکر می کنید ترسناک نیستن!

ولی این حرف ها برای بچه ها آرامش نمی شود. هنوز حرف های «آقا معلم» در مورد"کاه گل" کاری نمایشگاه جلوی چشمشان است که: کسی که اینو زده یا هیچ چیز بلد نبوده یا کاری جز این نداشته!

فقط لطف خداست که شامل حال بچه ها می شود و چاپگر قبل از قلب بچه ها از کار می افتد و بازنگری مقاله ها توسط«آقا معلم» منتفی می شود.

پرده دوم:

بچه ها حالا بزرگتر شده اند. با «آقا معلم» کار مشترک تعریف کرده اند و هر هفته با او جلسه دارند ترسشان ریخته و حسابی با هم جور شده اند.و مدت هاست آقای «معلم» را ندیده اند! نه این که کم لطفی و بی معرفی بچه ها باشد ،مشغله زیاد «معلم» باعث شده حتی فرصت نکند حال و احوالی با بچه ها داشته باشد.

پرده سوم:

...

________________________________________

پ.ن.۱: آقای«معلم» سلام ؛دل همه بچه ها تنگ شده!

پ.ن.۲: دنیا از آنچه تصور می کنید گذرا تر است!

پ.ن.۳: خداوند عاقبت بچه ها،«معلم»،«آقا معلم» و شما خواننده محترم را ختم به خیر کند!!!!!

پ.ن.۴: کتاب«از به» رضا امیر خوانی توصیه می شود! (کاملا بی ربط ولی جذاب)


  • ۰ نظر
  • ۰۵ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۱
  • عمار

پست شب

۱۴
تیر

بسم الله

به‌ بهانه نگاه کردن «یک» مطلب موبایل به دست می شوی و یک مطلب یک مطلب غرق در خاطرات می شوی.

از توبه کرده ها و ترک کرده ها تا مطالب متواتر هفته ای چند تا را ورق می زنی.

ادبیات خاصش زیر زبانت مزه می کند و بهانه دستت می دهد که بعد از چند وقت دوباره به این غبار خانه سری بزنی.

هوس می کنی دوباره دست به قلم شوی و سنگینی دلت را روی کاغذ بیاوری.

از کار داوطلبانه بگویی و مسیر متفاوتی که انتخابش کرده ای(یا انتخابت کرده است!)

از امداد های خدایی که بی حد و اندازه شرمنده اش هستی.

از دور و نزدیک شدن به آدم هایی که فکرش را نمی‌کردی.

از آینده ای که خودش میداند چه خواهد شد.

اما...

 یادش بخیر ....دلم برای خیلی هایشان تنگ می شود!

____________________________________

پ.ن.۱:پست موبایلی

پ.ن.۲:مطلق شهید مظلوم است!

پ.ن.۳:تو رتبه بندی بیکار ترین پر مشغله ها اول نباشم تو ده تای اول هستم

پ.ن.۴:«علمه بحالی یغنیه عن سوالی» شمام نشنیده آمینش رو بگو!

  • عمار

آخر سالی

۲۴
اسفند

بعد از مدت ها تعطیلی این پیام به مناسبت تمام شدن سال اقتصاد مقاومتی منتشر می گردد:


در اعلامیه ای 5 ماده ای  که در روزنامه حبل المتین کلکته، سال ۱۴، ش۲،۱۹جمادی الثانی ۱۳۲۴ منتشر شده، آمده است:

 این خدام شریعت مطهره با همراهی جناب رکن‌الملک، متعهد و ملتزم شرعی شده‌ایم که مهما امکن بعد ذلک تخلف ننماییم، که فعلا ۵فقره‌است

اولاً: قبالجات و احکام شرعیه از شنبه به بعد روی کاغذ ایرانی بدون آهار نوشته شود. اگر بر کاغذهای دیگر نویسند، مهر ننموده و اعتراف نمی‌نویسیم. قباله و حکمی هم که روی کاغذ دیگر نوشته بیاورند و تاریخ آن بعد از این قرارداد باشد، امضا نمی‌نماییم. حرام نیست کاغذ غیر ایرانی و کسی را مانع نمی‌شویم؛ ماها به این روش متعهدیم.

ثانیا: کفن اموات، اگر غیر از کرباس و پارچه اردستانی یا پارچه‌های دیگر ایرانی باشد، متعهد شده‌ایم برآن میت، ماها نماز نخوانیم. دیگری را برای اقامه صلوه بر آن میت بخواهند ماها را معاف دارند.

ثالثا: ملبوس مردانه جدید، که از این تاریخ به بعد دوخته و پوشیده می‌شود، قرار دادیم مهما امکن، هر چه بدلی در ایران یافت می‌شود، لباس خودمان را از آن منسوج نماییم و منسوج غیرایرانی را نپوشیم و احتیاط نمی‌کنیم و حرام نمی‌دانیم لباس‌های غیرایرانی را، اما ماها ملتزم شده‌ایم حتی‌المقدور بعد از این تاریخ ملبوس خود را از منسوج ایرانی بنماییم. تابعین ماها نیز کذلک و متخلف توقع احترام از ماها نداشته باشد. آنچه از سابق پوشیده و داریم و دوخته، ممنوع نیست استعمال آن.
رابعا: مهمانی‌ها بعد ذلک ولو اعیانی باشد، چه عامه، چه خاصه، باید مختصر باشد یک پلو و یک خورش و یک افشره. اگر زاید بر این کسی تکلف دهد، ماها را به محضر خود وعده نگیرد. خودمان نیز به همین روش مهمانی می‌نماییم. هر چه کمتر و مختصرتر از این تکلف کردند، موجب مزید امتنان ماها خواهد بود.
خامسا: وافوری اهل وافور را احترام نمی‌کنیم و به منزل او نمی‌رویم زیرا که آیات باهره:«إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ» «وَلا تُسْرِفُوا اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» «وَلا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَه» و حدیث «لاضرر و لاضرار» ضرر مالی و جانی و عمری و نسلی و دینی و عرضی و شغلی آن محسوس و مسری است و خانواده‌ها و ممالک را به باد داده. بعد از این هر که را فهمیدیم وافوری[است]، به‌نظر توهین و خفت می‌نگریم.

_____________________________________________________________________________________

پ.ن1 :اعلامیه فوق نزدیک به صد سال قبل توسط علمای دینی اصفهان تنظیم و منتشر شده!

پ.ن2 :ما و دولت محترم هنوز اندر خم یک کوچه ایم!

پ.ن3 :می داند کجا را نشانه برود!

پ.ن4 :عید شما مبارک!

  • ۰ نظر
  • ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۰۰
  • عمار

جهل مرکب

۱۰
آذر

حکایت ما شده حکایت اونی که اب بابا نخونده می خواد مقاله دکترا بده بیرون!

غوره نشده مویز شدیم!


افسر جنگ نرم

________________________________________________________________

1-کسی که بدون علم، عمل کند، فسادش از اصلاحش بیشتر است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

2-نمی فهمم چرا نمی خوان بفهمن!

3-«آن کس که تخصص ندارد و کاری را می‎پذیرد، بی‎تقواست.» و ازین حرفا!

4-«شد غلامی که آب جوی آرد      آب جوی آمد و غلام برد» و ازون حرفا!

5-«سال اول کار نکنید»  (می دونم نا مربوطه ولی میذارم باشه!)

6-خطاب به اون عزیزی که دوره اشتباهی(!) گذاشت: کار داره بالا میگیره!

7- توهم دانایی هرگز دانایی نمی شود

8- با تشکر از عزیزانی که میدونن اینجا تعطیله و بازم سر می زنن!

  • عمار

نفس های آخر

۱۸
مرداد

باسمه تعالی

«ایاک نعبد و ایاک نستعین»

دوست ندارشتم این را بگویم ولی هفته های سختی را گذرانده ام(یا شاید واژه عجیب بهتر باشد)

از تکبر من مبتدی تا تواضع بالایی ها!

از گم کردن اصل کاری!

از دنبال احکام بودن و فراموش کردن بار امانتی که هفتاد شتر برا بار کردنش کمه!!

از کلمات وحشی که تنها راه فهمیدن و رام کردنش به بند قلم کشیدنه!

از نیت یک هفته بخور بخواب که حسرت یه روز خواب راحت یا حتی ناهار درست حسابی رو به دلم گذاشت!

از جلسات متمادی و پیوسته که نفس می بره!

از ناتوانی مادر زادی تو یه گوشه نشستن و کار نکردن!!

از سرباز صفری که خودش رو ستادی می بینه!
از حساسیت هایی که یهو ایجاد میشن و سنگ میشن جلو کارا!

از انگیزه ای که یهو کم میاره!

از همه اینا بگیر تا این یأس فلسفی که تو این دوره مثل سرما خوردگی عادی شده!

(اینکه این همه کار که کردی برا دلت بوده یا برا خدات؟)

__________________________________________________________________

پ.ن1: نمی دونم محرم رو اینجا هستم یا نه ولی قطعا اینا نفس های آخریه که تو این فضا می کشم!

پ.ن2:اعتراف می کنم قلم به شدت کُند و نا توان گشته!(در تاریخ ثبت گردد!!!)

پ.ن3:اهمیت عاقبت بخیری لحظه به لحظه واضح تر و ملموس تر میشه! 

دعا کنید همه عاقبت به خیر بشیم!(شخصا علی الحساب به عاقبت به شر نشدن هم رضایت دارم!)

  • ۰ نظر
  • ۱۸ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۳۰
  • عمار

بسم رب الحســین

 روایت حضرت صاحب الزمان(عج)

وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارکم مَعَ اِمامٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ

و از او خواهم که برساند مرا به مقام پسندیده شما در پیش خدا و روزیم کند خونخواهى شما را با امام راهنماى آشکار گویاى به حق که از (خاندان ) شما  است

بسم رب الحســین

 روایت حضرت صاحب الزمان(عج)

ای یادگار آل زهرا یابن زهرا                        برگرد از دامان صحرا  یابن زهرا

برگرد تا این سختی غربت سر آید                     برگرد ای جانان طاها  یابن زهرا

غمهای این عالم نفس گیر است آقا                        بالا نمی آید نفس ها  یابن زهرا

هرروز عاشورا و هرجا کربلا شد                 دنیایمان غوغاست ،غوغا  یابن زهرا

کوه مصیبت را برای ما نوشتند                      دستی بکش روی سر ما  یابن زهرا

شیعه کشی امروز عالم گیر گشته                        شد شیعه مانند تو تنها  یابن زهرا

حب علی در سینه ها انگار جرم است                    کن یاریِ یاران مولا  یابن زهرا

باز آی تا عدل علی هم باز گردد                          در انتظار توست دنیا  یابن زهرا

اَلصَّبر مفتاح الفرج ،درمان غمهاست                     بنمای مفتاح الفرج را یابن زهرا

تنها میان روضه ها آرام گیریم                         شد اشک ما جام طهورا یابن زهرا

جدِّ غریبت کشتۀ اشک است و ماهم                    صبح و مسا اشکیم وآوا یابن زهرا

خون جای اشک از دیده می باریم چون تو                  هستیم همدرد تو آقا یابن زهرا

هم پرچم سرخ حسینی بر سر ماست                        هم پرچم سبز تو بالا یابن زهرا

فریاد مظلومانۀ زهرا بلند است                              ای مهدی موعود بازآ یابن زهرا

بازآ که ما پای رکاب انتقامیم                                  داریم از تو یک تمنّا یابن زهرا

تا انتقامت دیرتر از این نگشته                               برگرد ای آرام زهرا  یابن زهرا

با جان حمایت می کنیم از مقدم تو                       تقدیم تو این جان و سرها یابن زهرا

وقتی تو دادی تکیه بر دیوار کعبه                             اعزام ما دارد تماشا یابن زهرا

یابن الحسن تاج سر ما را نگهدار                             تا روز وصلت رهبر ما را نگهدار

__________________________________________________ 

1-از مهدی ایروانی

2-خدا رو شکر امسال هم توفیق کار درِ خونه بچه های حضرت زهرا نصیبمون شد.

3-انشاالله خدا روزیمون بکنه سال دیگه هم حرف برای گفتن داشته باشیم و خدمت بکنیم

  • عمار

بسم رب الحســین

 روایت حضرت زینب (س)

کعبه بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود                    

                   بی امان دارالامان می ماند اگر زینب نبود

گرچه دادند انبیا هر یک نشان از کربلا                         

                    کربلا هم بی نشان می ماند اگر زینب نبود

مکتب سرخ تشیع کز غدیر آغاز شد                               

                   تا ابد بی پاسبان می ماند اگر زینب نبود

  • عمار

روایت دهم

۰۱
آبان

بسم رب الحســین

 روایت حضرت حسین (ع)

نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش               
                   به روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش
 
کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم                  
                      که باد از دل صحرا می آورد بویش
  • عمار

روایت نهم

۳۰
مهر

بسم رب الحســین

 روایت حضرت عباس (ع)

آنچه اکنون کار را بر عباس دشوار کرده، تعداد چند هزاری سپاه دشمن نیست کمین‌های ناجوانمردانه پشت نخل‌ها هم نیست گرسنگی هم نیست، تشنگی طاقت سوز و جگر گذاز هم نیست، خستگی هم نیست، زخم‌های متعدد سر و صورت و سینه و دست و پا هم نیست.

تنها یک چیز، جنگیدن را بر عباس دشوار کرده و آن آزاد نبودن دست‌های عباس است و آن کودکی است که عباس در بغل دارد و حفظ جانش را بر جان خویش مقدم می‌شمارد. کاش آنچه در آغوش عباس است، کودک بود کودک اگر خراش هم بردارد، مصدوم و مجروح هم اگر بشود باز به مقصد می‌رسد.

جان مشکی که در آغوش عباس است از جان کودک هم لطیف تر و آسیب پذیرتر است. اگر خراشی بر بدن مشک بیفتد، اگر تیری بر بدن مشک بخورد، اگر نوک نیزه یا تیزی شمشیری با مشک مماس شود، تمام هستی عباس بر باد می رود، تمام امید کودکان، به یاس بدل می شود.

  • عمار

بسم رب الحســین

 روایت حضرت علی اکبر (ع)

پدر  عشق و پسر

اهل خیام که فهمیدند علی، پروانه رفتن گرفته است، ناگهان در هم شکستند و فرو ریختند. سکینه آمده بود و دست‌هایش را دور کمر برادر حلقه کرده بود. رقیّه گرد کفش‌های برادر را می‌سترد. عباس؛ عباس انگار قرآن پیدا کرده بود. علی را نوازش نمی‌کرد، ستایش می‌کرد. علی را نمی‌بوسید، می‌پرستید. جانش را سر دست گرفته بود و پروانه‌وار گرد او می‌گشت. من گفتم هم الان است که عباس بر علی‌اکبر سجده کند. چه دنیایی بود میان این‌ها.

  • عمار