کـــوتــــــ....ـــاه نامه

نوشته هایی از دل و چون عمر، کوتاه

کـــوتــــــ....ـــاه نامه

نوشته هایی از دل و چون عمر، کوتاه

کـــوتــــــ....ـــاه نامه را می توان دوجور معنا کرد:

معنی اول کوتاه نامه است به معنی نامه ای که متن آن کوتاه است. معنی دوم کوت آه نامه است که به معنی انباشته کردن و توده آه نامه هاست

کــوتــــ....ـــاه نامه هم کوتاه نامه است هم کوت آه نامه



آخرین نامه ها
آخرین پاسخنامه ها
فرستندگان
عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

قمپز!

۰۸
دی

آره آقاجون ما ریا می کنیم، قمپز در می کنیم، فخر می فروشیم، افتخار می کنیم، تو بوق و کرنا می کنیم، حال می کنیم که می گیم و....


آره آقا ما 9 دی بودیم
شما اون موقع کجا بودی؟

روز بصیرت مبارک




  • سید عماد

حال

۰۷
دی

ما معرف شما ؛ برو حال کن با ما رفیقی !

 ما داریم می ریم حال کنیم...
------------------------------------------
پ.ن1: خدا رو شکر بالاخره یکی ما رو فهمید...
پ.ن2: خدایش دمش گرم!

  • سید عماد

از وقتی که سه سال پیش از آن ارتفاع سقوط کرد لخته ای در مغزش پدید آمد که تا الان جمع نشده. از باد کردن صورت و پا و این هاکه بگذریم می رسیم به آن که مغز در حال کوچک شدن است و 3 روز است خبر ویلچری شدنش را می دهند و امروز خبر آمده دارد نابینا می شود
و چه سخت است این ها را بدانی و به دیگران لبخند بزنی و کسی نباشد گوشت را بسپارد به تو و  تو مجبور شوی در دل نگه نداری. تا کی؟
باز خدا وبلاگ رو خیر بده...
خدایا شکرت
---------------------------------
پ.ن1: دعا کنید

  • سید عماد

جهادی

۰۵
دی

عوام گمان می برند جهادی کاریست خدا پسندانه که توسط انسان هایی مخلص جهت محرومیت زدایی کشور بدون پاداش دنیوی انجام می شود و گروه جهادی گروه هایی هستند که به این امر خدا پسندانه مشغولند از جمله گروه جهادی رضوان...
اما حقیقت آن است که جهادی فرقه ای است از سلفی ها مانند وهابی ها و اخوان و تکفری ها و... که بسیار وحشی و متحجرند و گروه های جهادی گروه هایی هستند که از این فرقه پیروی می کنند مانند گروه القاعده...
---------------------------------------------
پ.ن1: خواستم بگم دیشب کلاس تکفیری شناسی و اینا رفتم!!!

  • سید عماد

clear

۰۵
دی


أَوَلَا یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لَا یَتُوبُونَ وَلَا هُمْ یَذَّکَّرُونَ﴿التوبة: ١٢٦﴾

آیا آنها نمی‌بینند که در هر سال، یک یا دو بار آزمایش می‌شوند؟! باز توبه نمی‌کنند، و متذکّر هم نمی‌گردند!

وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ﴿هود: ٩٠﴾

از پروردگار خود، آمرزش بطلبید؛ و به سوی او بازگردید؛ که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه‌کار) است!


وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَىٰ قُوَّتِکُمْ وَلَا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ ﴿هود: ٥٢﴾

و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد؛ و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! و گنهکارانه، روی (از حق) بر نتابید!

  • سید عماد

چقدر دلم برای کلاس های دفاع شخصی تنگ شده؛ دوساعت می روی به دور از تمام مشکلاتت، به هیچ چیز فکر نمی کنی جز مبارزه و البته رضایت استاد، عقده هایت را خالی میکنی، مشت می خوری، فن می خوری، اشتباه می کنی اما یاد می گیری، فن می زنی، بدل می خوری، تسلیم می شوی، تسلیم می کنی و در آخر با بدن کبود و خسته رهسپار خانه می شوی اما کم نمیاوری و پس فردا باز هم می روی...
چه خوب می شد درزندگی هم فقط به فکر خدا باشی، برای رضایتش زندگی کنی، دنیا وفق مرادت نباشه اما کم نیاری، تمام تلاشت را بکنی اما تسلیم آنچه خدا می خواد بشی،اشتباه کنی و عبرت بگیری، مشکلات را زمین بزنی، مشکلات تو را زمین بزنند و در آخر بدانی همواره در حال امتحان پس دادن هستی...

  • سید عماد

برای رفیقت باید تمام زورت را بزنی اما اگر زور زدی و نشد، مشکل رفیقت نیست مشکل تویی که نتوانستی؛ پس خاک بر سرم!

--------------------------------------------------------------
پ.ن1: کاش می شد یه سری چیزا رو گفت
پ.ن2: آخر هر هفته که می شه، روز از نو روزی از نو...

  • سید عماد

انگشت اتهام را می گیرد سمتت  ومی رود کنار و پشت بندش می بینی فحش و تهمت نثارت می شود. البته مقصر خودتی نباید دم به تله می دادی اما اتفاقیه که افتاده. می افتی به دنبال حل مشکل، هر چقد اینور اونور می کنی حل نمی شه. متوجه می شوی رفته کنار و با خرید زمان دارد کار خودش را پیش می برد اما بهش چیزی نمی گویی. زمان می گذرد و وقتی تمام مشکلات دارد کم کم حل می شود مانند ناجی وارد عرصه شده و تمام مشکلات را حل می کند و تو که تمام قصه را فهمیده ای همچنان مات و مبهوت مانده ای. هنوز همه جور دیگر نگاهت می کنند اما تو هنوز به حرمت رفاقت سکوت می کنی....

  • سید عماد

س.ن1: س ن مخفف سر نوشت است!(مطلبی که در ابتدا وقبل مطلب اصلی برای توضیحات می آید)
س.ن2: این مطلبو به سه دلیل می نویسم:1- خودم بتونم تصمیم بگیرم 2- بعد ها خاطره می شه! 3- تو پ.ن می گم!
----------------------------------------------------------------------
چهارم دبستان که بودم وقتی که تازه ترو از خشک، راستو از چپ، ریشو از سبیل و.... تشخیص دادم به تئاتر و به خصوص بازیگری علاقمند شدم! اندک استعدادی هم در وجودمان بود شکر خدا. تا دوم راهنمایی خبری نبود اما به مناسبت جشن تکلیف خودمان معلم آوردیم و تئاتری اجرا کردیم هر چند چرت اما خوب بود. سوم راهنمایی به لطف مدرسه معلم تئاتری برای ما در نظر دیده شد و بنده به نمایشنامه نویسی و کارگردانی و... علاقمند شدم؛ بازیگری نیز جای خود دارد.تا جایی که تصمیم گرفتم کلا بروم در آن خط اما به خاطر جو چرت کلا از تفکرم خارج کردم. تا تابستان اول که کلاس سواد رسانه ای رفتیم و چهار تا مطلب یاد گرفتیم. به رقم تلاش دوستان در کلاس تئاتر دبیرستان حضور نیافتم و رسما تئاترو بوسیدم و گذاشتم کنار. تا تابستان دوم که کلاسی به نام سینما وسوسه ام کرد اما بر خود غلبه کردم و نرفتم اما این غلبه چندی بیش طول نکشید و از جلسه دوم در کلاس ها حضور پیدا کردم و باز همان آش و همان کاسه. و دوباره تئاتر را بوسیدم و....
تا دیشب که پشت صحنه پرده نشین را دیدم و هوس پشت صحنه کردم، هوس pov، هوس گند زدن به سکانس، هوس خندیدن بی مورد، هوس فوش خوردن، هوس میزان سن، هوس صدای کات، هوس ندای معلم که می گفت خوبه عالیه، هوس مکافات و غرغر های سر حفظ فیلمنامه و....
و امرزو پیشنهاد داده شد به کلاس تئاتر بروم(برای هفته شهدا). پیشنهادی هوس انگیز بود اما بلافاصله جواب نه را دادم. بنده خدا دوتا هندونه گذاشت زیر بغلمون و اصرار اما همچنان از من انکار. اما به خانه که رسیدم دوساعت درموردش فکر کردم اما تصمیمم همان است
--------------------------------------------------------------------
پ.ن1: علت سوم: اونجایی که هی نه میاوردم احساس کردم بقیه شاید فک کنن دارم کلاس می زارم.متنو گذاشتم تا شاید آنان ببینند و تفکر کنند!
پ.ن2: هیچ دلیل عقلی برای نرفتن ندارم( همانطور که برای رفتن ندارم)کاملا حسیه!

  • سید عماد

وقتی که یک اشتباهی(نظر دوستان) در یک امر ساده و مسخره(به زعم بنده) می کنی و بعد عده ای از رفقات ازت متنفر می شوند و عده ای از رفیقات پشتت حرف می زنند؛ یا باید نظرتو درباره انتخاب رفیق اصلاح کنی یا باید خودت را اصلاح کنی یا دیگری وجود ندارد. دارد؟
---------------------------------------------------------
پ.ن1: صرفا جهت خالی شدن عقده بود
پ.ن2: اونایی که فک می کنن مخاطب این پستن اشتباه می کنن، مخاطب خاص ندارد

  • سید عماد