سکوت به حرمت رفاقت
جمعه, ۵ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۰۰ ق.ظ
انگشت اتهام را می گیرد سمتت ومی رود کنار و پشت بندش می بینی فحش و تهمت نثارت می شود. البته مقصر خودتی نباید دم به تله می دادی اما اتفاقیه که افتاده. می افتی به دنبال حل مشکل، هر چقد اینور اونور می کنی حل نمی شه. متوجه می شوی رفته کنار و با خرید زمان دارد کار خودش را پیش می برد اما بهش چیزی نمی گویی. زمان می گذرد و وقتی تمام مشکلات دارد کم کم حل می شود مانند ناجی وارد عرصه شده و تمام مشکلات را حل می کند و تو که تمام قصه را فهمیده ای همچنان مات و مبهوت مانده ای. هنوز همه جور دیگر نگاهت می کنند اما تو هنوز به حرمت رفاقت سکوت می کنی....