کـــوتــــــ....ـــاه نامه

نوشته هایی از دل و چون عمر، کوتاه

کـــوتــــــ....ـــاه نامه

نوشته هایی از دل و چون عمر، کوتاه

کـــوتــــــ....ـــاه نامه را می توان دوجور معنا کرد:

معنی اول کوتاه نامه است به معنی نامه ای که متن آن کوتاه است. معنی دوم کوت آه نامه است که به معنی انباشته کردن و توده آه نامه هاست

کــوتــــ....ـــاه نامه هم کوتاه نامه است هم کوت آه نامه



آخرین نامه ها
آخرین پاسخنامه ها
فرستندگان
عضو باشگاه وبلاگ نویسان رازدل

۱۰۵ مطلب توسط «سید عماد» ثبت شده است

رشد عقلی!

۰۸
خرداد

و ب این نتیجه رسیدم کلا نرمش قهرمانانه بهترین استراتژی موجوده برای برخورد با همه!


باید با کسی که باش تفاوت عقیده داری راه بیای تا یه روز اگه حرفی زدی ژاژ جویدن نباشه!

با کسی هم که هم نظری باید یه جوری برخورد کنی که فکر نکنه در تمام شرایط و در تمام موضوعات هم نظری!

و با هرکسی باید با زبون خودش حرف زد!


------------------------------------------------------------

پ.ن1: دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!

پ.ن2: جوانی و خامی!

  • ۰ نظر
  • ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۰
  • سید عماد

صدر اعظم

۱۹
ارديبهشت

مترو حسن آباد بودیم که اذان زده شد. به زور پیادمون کرد برای نماز...

تو مترو دسشویی نبود رفتیم بیرون یه مسجد پیدا کردیم...

مسجد دسشویی نداشت، بازم رفتیم تا یه مسجد دیگه پیدا کردیم...


چقد خوبه و چقد بده با همچی آدمایی مراوده دارم!1

----------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن1: همچین نعمتی بت می دن اون دنیا باید براش جواب بدی

پ.ن2: و من هنوز قبولی نماز هایم را با 192 چک می کنم!

پ.ن3: قصه به نقل یکی از دوستان بود!


  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۰۰
  • سید عماد

افسران

۱۸
ارديبهشت

نسخه آزمایشی سایت نوجوان


رونمایی از نشان سایت


دیدن فرمایید...


  • ۰ نظر
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۵۷
  • سید عماد

تفاوت

۰۵
ارديبهشت

اِنَّما فَرَّقَ بَیْنَهُمْ مَبادِئُ طینِهِمْ، وَ ذلِکَ اَنَّهُمْ کانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ

اَرْض وَ عَذْبِها، وَ حَزْنِ تُرْبَة وَ سَهْلِها. فَهُمْ عَلى حَسَبِ قُرْبِ 

اَرْضِهِمْ یَتَقارَبُونَ، وَ عَلى قَدْرِ اخْتِلافِها یَتَفاوَتُونَ. فَتامُّ الرُّواءِ 

ناقِصُ الْعَقْلِ، وَ مادُّ الْقامَةِ قَصیرُ الْهِمَّةِ، وَ زاکى الْعَمَلِ قَبیحُ 

الْمَنْظَرِ، وَ قَریبُ الْقَعْرِ بَعیدُ السَّبْرِ، وَ مَعْرُوفُ الضَّریبَةِ مُنْکَرُ 

الْجَلیبَةِ، وَ تائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَ طَلیقُ اللِّسانِ حَدیدُ الْجَنانِ

مَبادى سرشتشان بین آنان تفاوت به وجود آورده، و این به خاطر آن است که قطعه اى بودند از

زمین شور و شیرین، و درشت و نرم. پس اینان بر اساس نزدیک بودنِ

زمینشان به هم نزدیکند، و به اندازه اختلاف خاکشان با هم متفاوتند. یکى را صورتى زیبا

ولى عقل کم، یکى را قامتى بلند و همّتى کوتاه، یکى را عملى پاک و

صورتى زشت، یکى را قامتى کوتاه و عقلى دوراندیش، یکى را طبیعتى نیکو ولى خصلتى

ناباب، یکى را دلى سرگشته و عقلى پریشان، و یکى را زبانى گویا و دلى تیز و دانا عنایت فرمود.
--------------------------------------------------

پ.ن1: نهج البلاغه،خطبه 225


  • ۰ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۰۰
  • سید عماد

جنگ نرم!

۰۴
ارديبهشت

با توجه به اینکه دوره جنگ نرمه

ما هم گامی در این راه برداشتیم!

چون بستر بلغارستانو مناسب دیدیم از اونجا شروع کردیم!

البته روی فلسطین اشغالی داریم کار می کنیم، ایشالا تا یه ماه دیگه نتیجه می ده!

ضمن تشکر از بیان نظر شما را به عکس زیر جلب می نمایم:

  • ۲ نظر
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۱:۴۹
  • سید عماد

فکر پرواز

۳۰
فروردين

خسته از حرف های بیهوده

 به گناه نکرده آلوده

و هنوز فکر پروازم...


---------------------------------------------------------------

پ.ن1: حال پیرمردی را دارم که عمرش را گذاشته برای مزرعه ای و یک روز مانده به برداشت، مزرعه اش را آفت زده می یابد
پ.ن2: هرچی ریسیدم پنبه شد. همه محصولات پوک بود، پوک!

پ.ن3: تغییر در سبک زندگی؟؟

  • ۱ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۳۶
  • سید عماد


حاج کاظم ها و حاج یونس ها و حاج ابراهیم ها هنوز هستند...


------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن1: تشبیه، تکراری و دیرموقع بود! تازه میهمان داریمو دیدم! تلنگر بود.

پ.ن2: فکر بیشتر می خواد!

  • ۰ نظر
  • ۲۱ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۵۴
  • سید عماد

ب موقش...

۱۹
فروردين

برداشت اول:

درست وقتی همه کارا رو به راه می شه؛ درست همون موقع که فکر می کنی همه چی جوره؛ درست همون موقع که فکر می کنی همه چی درسته، درست وقتی فکر می کنی دم خودت گرم؛ دقیقا همون موقع یه جوری همه کارا بهم می خوره،دقیقا از همون جایی که فکرشم نمی کنی ضربه می خوری؛ انگاری که داری می رسی به موفقیتو فقط چند گام مونده تا بعد یه در ربانو پاره کنیو موفق شی، یکی محکم درو بکوبونو تو صورتت...


برداشت دوم:

درست وقتی همه چیز خراب شده؛ درست همون موقع که فکر می کنی همه چی تمومه؛ درست وقتی که فکر می کنی دیگه چیزی برا از دست دادن نداری؛ درست همون موقع که فکر می کنی کاری از دستت برنمیادو تنهایی؛ درست همون موقع که فکر می کنی خوردی به بن بست؛ دقیقا همون موقع یه جوری همه چی درست می شه؛ دقیقا اون چیزی درست می شه که اصلا امیدی بهش نداشتی؛ انگاری که تو بن بست وقتی تنهایی یکی در خونشو به روت باز می کنه...


برداشت آخر:

اون موقع باید بفهمی که همه چیز طبق محاسبات عقل تو پیش نمی ره، یکی اون بالا ها هست که همه چی دست اونه


---------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن1: اون موقع می فهمیم ولی زود یادمون می ره....

  • ۲ نظر
  • ۱۹ فروردين ۹۴ ، ۱۹:۳۶
  • سید عماد

فاتحه

۱۷
فروردين

سکانس 1:

- آقا یه چند وقت دیگه باید فاتحه اینم بفرستیم!

+ من که خیلی وقته فرستادم! با اجازتون حلواشم خوردم

-----------------------------------------------------------------------------------------

سکانس2:

= شما می خواین منتظر بمونین ک فاتحه بفرستین؟ خب یه کاری کنید من نمیرم

- مشکلت همینه!

= من از این جامعه شناسیا چیزی سرم نمی شه! ینی چی مشکلم همینه؟

- مشکلت همینه!

= خب یه ماهی وقتی بیرون آب داره دست و پا می زنه باید وایساد نگاش کرد بمیره یا بندازینش تو آب؟؟؟

- چشم! اگه من بتونم! بتونم کاری کنم که خودم غرق نشم!

= باشه، بی زحمت یه کم بیشتر فکر کنید. شاید شد یه کمکی کنید

- چشم، خودتم بیشین فکر کن

= دیگه چقد؟؟ خیلی فکر کردم

- مشکلت همینه که درمورد خودت فکر می کنی

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن1: خب یه جوری حرف بزنین من به عنوان = بفهمم چی می گین!

پ.ن2: سکانس سوم چی می شه رو خودمم نمی دونم. ولی با اون قطعیت بعید نی فاتحمو بفرستین!

پ.ن3: اگه از پست چیزی نفهیدین عجیب نی! چون منم چیزی نفهمیدم اگ فهمیدین بگین از جهالت دربیام


  • ۳ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۴ ، ۲۰:۰۱
  • سید عماد

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد وغبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر،گریه نکن

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما

ناله هایش فقط تماشا شد

 

صبح فردا به مادرم گفتم

گوش کن ! این صدای روضهء کیست

طرف کوچه رفتم و دیدم

در ودیوار خانه ای مشکی است

مربع

با خودم فکر می کنم حالا

کوچه ء ما چقدر تاریک است

گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه

راستی! فاطمیه نزدیک است...

 

سید حمیدرضا برقعی

  • ۰ نظر
  • ۰۳ فروردين ۹۴ ، ۱۳:۳۷
  • سید عماد