ب موقش...
برداشت اول:
درست وقتی همه کارا رو به راه می شه؛ درست همون موقع که فکر می کنی همه چی جوره؛ درست همون موقع که فکر می کنی همه چی درسته، درست وقتی فکر می کنی دم خودت گرم؛ دقیقا همون موقع یه جوری همه کارا بهم می خوره،دقیقا از همون جایی که فکرشم نمی کنی ضربه می خوری؛ انگاری که داری می رسی به موفقیتو فقط چند گام مونده تا بعد یه در ربانو پاره کنیو موفق شی، یکی محکم درو بکوبونو تو صورتت...
برداشت دوم:
درست وقتی همه چیز خراب شده؛ درست همون موقع که فکر می کنی همه چی تمومه؛ درست وقتی که فکر می کنی دیگه چیزی برا از دست دادن نداری؛ درست همون موقع که فکر می کنی کاری از دستت برنمیادو تنهایی؛ درست همون موقع که فکر می کنی خوردی به بن بست؛ دقیقا همون موقع یه جوری همه چی درست می شه؛ دقیقا اون چیزی درست می شه که اصلا امیدی بهش نداشتی؛ انگاری که تو بن بست وقتی تنهایی یکی در خونشو به روت باز می کنه...
برداشت آخر:
اون موقع باید بفهمی که همه چیز طبق محاسبات عقل تو پیش نمی ره، یکی اون بالا ها هست که همه چی دست اونه
---------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن1: اون موقع می فهمیم ولی زود یادمون می ره....
رمان؟
روبان؟
چی شده؟