فاتحه
سکانس 1:
- آقا یه چند وقت دیگه باید فاتحه اینم بفرستیم!
+ من که خیلی وقته فرستادم! با اجازتون حلواشم خوردم
-----------------------------------------------------------------------------------------
سکانس2:
= شما می خواین منتظر بمونین ک فاتحه بفرستین؟ خب یه کاری کنید من نمیرم
- مشکلت همینه!
= من از این جامعه شناسیا چیزی سرم نمی شه! ینی چی مشکلم همینه؟
- مشکلت همینه!
= خب یه ماهی وقتی بیرون آب داره دست و پا می زنه باید وایساد نگاش کرد بمیره یا بندازینش تو آب؟؟؟
- چشم! اگه من بتونم! بتونم کاری کنم که خودم غرق نشم!
= باشه، بی زحمت یه کم بیشتر فکر کنید. شاید شد یه کمکی کنید
- چشم، خودتم بیشین فکر کن
= دیگه چقد؟؟ خیلی فکر کردم
- مشکلت همینه که درمورد خودت فکر می کنی
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پ.ن1: خب یه جوری حرف بزنین من به عنوان = بفهمم چی می گین!
پ.ن2: سکانس سوم چی می شه رو خودمم نمی دونم. ولی با اون قطعیت بعید نی فاتحمو بفرستین!
پ.ن3: اگه از پست چیزی نفهیدین عجیب نی! چون منم چیزی نفهمیدم اگ فهمیدین بگین از جهالت دربیام