اجننی . . .
بسم رب العشق
میخواهم از جنون بگویم ! از عشق ، از پریشانی ، از شوریده دلان باید گفت ...
میخواهم آشکار کنم آن راز پنهان را ! اما آهسته ، نمیخواهم که لیلایمان از حال مجنون خبردار شود !!!
حرف هایم حرف دل است ، اشک هایم اشک دل است ، ما را با سر چه کار ؟؟!
*عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است*
بیقراری است شده با عشق عجین ! نمک عشق بع این است ، سبب شوری دل ...
پریشانی دل ، حال ، جنون ، عشق نوشتم همه را ! جمله ای شد ، به لغت همه را دیوانگی بنده بخوان ... دیوانگی مرهم ندارد ، دیوانه که امید به درمان ندارد !! اگرم روز قیامت ز عشاق بپرسی ، جز حرف دل و لیلی و شیدایی نیابی ...
دیوانه ام عاشق ، سرداده ام جنون ، تو را چه ؟؟!
*دیوانگی ما به کسی ربط ندارد*
لیلی را بگویید که دلم راشکستی ، آخر دگر از این که من جام ندارم !
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _
پ . ن 1 : آنان که شش گوشه ندیدند به جایش آقا ... فکری به حال دل دلتنگ بکن
پ . ن 2 : حب الحسین اججنی